اهمیت مهارت گوش دادن

شکاک باشید، اما یاد بگیرید که گوش کنید.

هر یک از ما به نوعی دروغ می‌گوییم، اما نه به دلیل اینکه می‌خواهیم دروغ بگوییم. علتش باوری است که داریم، به دلیل واژه‌هایی است که آموخته‌ایم و روشی که از آن واژه‌ها استفاده می‌کنیم. وقتی کسی داستان شخصی و خصوصی خود را برای شما تعریف می‌کند، فقط گوش کنید، اما قضاوت نکنید که آیا واقعیت دارد یا دروغ است. هیچ قضاوتی نکنید. بی احترامی هم نکنید. فقط گوش کنید. نیازی نیست دیگران را قضاوت کنید یا آنها را دروغگو بنامید.

می دانم به محض اینکه پیامم از ذهنم بیرون بیاید و برای شما ارسال شود، بلافاصله آن را تحریف می‌کنید. شما پیام را می‌شنوید و آن را برای خودتان به گونه‌ای کاملاً متفاوت و بر اساس دیدگاه خودتان تعریف می‌کنید. 

شاید آنچه من می‌گویم حقیقت داشته باشد یا نه، اما آنچه شما باور می‌کنید حقیقت ندارد. زیرا شما به هر واژه‌ای که می‌شنوید، معنا می‌دهید. می‌توانید آنچه را می‌گویم سوء تعبیر کنید. می‌توانید از شنیده‌هایتان برای سرزنش من، کسی دیگر، یا خودتان استفاده کنید، از دست همه به خصوص خودتان عصبانی باشید.

هر کاری که با کلام من می‌کنید، به خودتان مربوط می‌شود. این رویای شماست و من به روُیایتان احترام می‌گذارم. شما مجبور نیستید حرف‌های مرا باور داشته باشد. اما اگر شنیدن (مهارت گوش کردن) را بیاموزید، می‌توانید آنچه را می‌گویم درک کنید بطوری که حرف‌هایم برایتان معنا داشته باشد. آنگاه اگر مایل باشید، می‌توانید آن را بخشی از روُیایتان کنید.  

تکنیک‌هایِ کلامی گوش کردن

 شاید این طور تصور کنید که اگر کسی غرق در گوش کردن باشد، نمی‌تواند هم زمان از کلام هم استفاده کند. در گوش کردن موثر و مفید، فرض بر این است که شما هم زمان فرستنده و گیرنده هستید. به عبارت دیگر، شما می‌توانید حتی وقتی در حال گوش کردن هستید، پاسخ‌های کلامی تولید کنید.

برای ارتباط کلامیِ مفید و مؤثر هنگام گوش کردن، از تکنیک‌های زیر استفاده کنید.

 ۱ - اطلاعات بیشتر بخواهید. به گوینده پیشنهاد بدهید که جزئیات بیشتر یا اطلاعات تکمیلی به گفته‌هایش اضافه کند. عبارت‌هایی مانند «ادامه بده»، «دیگه چی؟»، «چه احساسی درباره اش داشتی؟» و «آیا اتفاق دیگری هم افتاد؟» گوینده را تشویق می‌کند که به اشتراک گذاری ایده‌ها و اطلاعاتش ادامه بدهد.

 ۲ - سؤال بپرسید. یکی از راه‌های دعوتِ گوینده به ادامه‌ی صحبت این است که سؤال‌های مستقیم بپرسید و با این سؤال‌ها جزئیات عمیق تر بخواهید و از گوینده درخواست کنید آنچه گفته را تعریف کند و وضوح بخشد.

 ۳ - مواردی را که با گوینده موافقید یا تجربه مشترک و مشابهی دارید، برجسته کنید. اظهار نظر گوینده را به طور خلاصه به تجربه‌ی مشابهی از خودتان ربط دهید، دیدگاه مشابه خود را به اختصار توضیح دهید. 

 ۴ - پاسخ‌های کلامی تان را تنوع ببخشید. از پاسخ‌های متنوعی مانند «بله»، «همین طور است»، «ادامه بده» و «درست است» استفاده کنید. تنها به یک پاسخ استاندارد مانند «بله»، «بله»، «بله» اکتفا نکنید.

 ۵ - پاسخ‌های کلامی واضح بدهید. از کلمه‌ها و عبارت‌های قابل فهم و مشخص در بازخوردهایتان به گوینده استفاده کنید. اگر از پاسخ‌های قابل فهم استفاده نکنید، سوءتفاهم به راحتی رخ خواهد داد.

 ۶ - عبارت‌های تأییدکننده و مثبت به کار ببرید. نظراتی مانند «بله»، «متوجه ام»، «می فهمم» و «می دانم» حس تأئید به فرد منتقل می‌کنند. تحسین و به کار بردن عبارت‌های مثبت، نشان دهنده توجه و علاقه به گوینده است.

 ۷ - از سکوت کامل اجتناب کنید. ندادن هیچ گونه پاسخی به گوینده حس گوش ندادن را منتقل می‌کند. سکوت ناشی از خواب آلودگی یا بی علاقگی، ممکن است حالت تدافعی یا عصبانیت در گوینده ایجاد کند. بازخورد کلامی مناسب، نشان دهنده‌ی گوش کردن فعالانه‌ی شما است.

 ۸ - به طرف مقابل فرصت دهید که کامل شنیده شود. وقتی شما درباره‌ی تجربه‌ها و یا احساسات مشترک تان حرف می‌زنید، بر مکالمه چیره نشوید و آن را در دست نگیرید. بگذارید طرف مقابل به سراغ جزئیات و عمق موضوع برود. به او اجازه بدهید در صورت تمایل، موضوع مورد بحث را تغییر دهد و بدون اینکه صحبتش قطع شود، حرفش را بگوید.

تکنیک‌های غیر کلامی گوش کردن

۱ - رو به روی گوینده بنشینید. قرار گرفتن در جایگاهی موازی با گوینده، بهترین امکان را برای مشاهده و گوش کردن به پیام‌های کلامی و غیرکلامی او فراهم می‌کند.

۲ - تماس چشمی مستقیم برقرار کنید. گوینده برای فهمیدن میزان علاقه‌ی شما به گفته‌هایش، به چشم‌های شما نگاه خواهد کرد. 

 ۳ - در فاصله‌ی نزدیک به گوینده قرار بگیرید. حفظ فاصله‌ی نزدیک با گوینده دو فایده دارد: اول اینکه در جایگاهی قرار می‌گیرید که خوب می‌شنوید و سر و صداهای مزاحم، صحنه‌های اطراف و دیگر محرک‌های محیطی، کمتر باعث حواس پرتی می‌شوند. دوم اینکه علاقه و حس‌های مثبت خود را به گوینده منتقل می‌کنید. نزدیکی فیزیکی، فضا را برای گوش کردن فعال آماده می‌کند.

۴ - از آواهای حمایت گر استفاده کنید. گاهی با استفاده از اصوات و آوای غیرکلامی مانند «ممم..»، «هووم...»، و «آها...»، می‌توانید علاقه و توجه بیشتری نشان بدهید (در مقایسه با جمله‌ای مانند «بله، متوجه می‌شوم»). این صداهای حمایت گر را می‌توان هم زمان با صحبت گوینده یا در هنگام وقفه‌ها استفاده کرد. این آواها به گوینده نشان می‌دهد که در حال گوش کردن هستید، ولی در این لحظه نمی‌خواهید صحبت آن‌ها را با بیان کلام قطع کنید. این آواها گوینده را بدون ایجاد وقفه به ادامه صحبت تشویق می‌کنند.

 اهمیت تفکّر انتقادی

تفکّر انتقادی تنها مهارتی است که ما را در برابر توهم، فریب، خرافات، و درک نادرست از خود و محیط اطرافمان محافظت می‌کند.

متفکّران نقّاد کندباورند. وقتی چیزی را می‌شنوند، آن را قطعی تلقی نمی‌کنند. می‌دانند که چیزهایی که شنیده اند، محتمل اند. اینکه کسی با تاُکید، تکرار، و با اطمینان مدعایش را مطرح می‌کند هیچ تاثیری بر آنها نمی‌گذارد؛ آنها این توانایی دارند که کدام یک از پیام‌ها را باید با دریافت پیام‌های دیگر تکمیل کنند، کدام یک را باید تعدیل کنند، و کدام یک را باید یکسره کنار بگذارند. آنها می‌توانند از زبان بازی و نیز از استناد به پیش داوری‌های شخصیت محبوبشان خودداری کنند. متفکّران نقّاد به هیچ وجه مقهورِ اشخاصی که سخنرانی‌های تبلیغاتی می‌کنند نخواهند شد.

چگونه کمتر فریب بخوریم؟!

خیلی مهم نیست کسی قواعد صوری منطق [منطق صوری¹ یا منطق ارسطویی] را می‌داند یا نه! یا اسم تک تک مغالطه‌های منطقی را در حافظه دارد و یا خیر! یا حتی می‌تواند تعداد آن‌ها را شماره کند یا نمی‌تواند! یا اینکه مغالطات "مقام دفاع" را از مغالطات "مقام نقد" تفکیک کند و بسیاری مطالب دیگر از این دست... 

همه‌ی هدف در «شناخت مغالطه²» بایستی این باشد که کمتر فریب بخوریم.

مغالطه گران، اهداف متفاوتی دارند. گاهی یک آگهی تلویزیونی می‌خواهد با فریب من و شما، سود سرشاری برای شرکت خود به دست آورد. گاهی یک حزب، در یک انتخابات، رای بیشتری می‌خواهد. گاهی یک مدیر می‌خواهد دوران مدیریت خود را موفق تر جلوه دهد تا زمان طولانی تر بر کرسی ریاست تکیه بزند و ... .

آن‌ها می‌خواهند فریب دهند و ما می‌خواهیم فریب نخوریم یا کمتر فریب بخوریم؛ مطلب وقتی پیچیده تر می‌شود که شما نمی‌دانید در حال فریب خوردن هستید و گاهی حتی خود مغالطه گران و دروغ گویان هم، مفتون فریب‌های خود می‌شوند. اما براستی چگونه می‌شود کمتر فریب خورد؟!

بسیاری از مغالطه‌ها، که در سطح عمومی جامعه رواج دارند؛ از یک قاعده‌ی ساده تبعیت می‌کنند. آن‌ها سعی دارند به جای آنکه "عقل" مخاطب را با استدلال قانع کنند؛ به تحریک "عواطف و احساسات" او اقدام ورزند.

عواطف و احساسات، نقش مهمی در زندگی فردی و اجتماعی ما دارند. این احساسات و عواطف موجب می‌شوند یک عاشق به معشوق خود اظهار علاقه کند. یک مادر فرزند خود را ببوسد. یک سرباز جانش را برای وطنش فدا کند و ... .

اما همین عواطف و احساسات، می‌تواند منشاء فریب بزرگ شود: یعنی "خلط امر روانی با امر منطقی."

مغالطه گران گاه می‌خواهند شما را از لحاظ روانشناختی تحت تاثیر قرار دهد تا به جای پرسش از صدق و کذب حقیقی یک گزاره³، با پذیرش تاثیر عاطفی از آن گزاره، با گوینده همراه و همدل شوید.

برای آن که کمتر فریب بخوریم؛ بایستی در برخورد با یک گزاره تاثیر عاطفی حاصل از شنیدن یا خواندن یک گزاره را از جنبه‌ی منطقی آن تفکیک کنیم.

 مهم نیست گوینده‌ی گزاره چه کسی است: شیطان یا فرشته! مهم این است که گوینده برای گزاره‌ی خود، دلیل اقامه کند. ما نیز به جای اتخاذ مواضع احساسی، بایستی تنها از دلایل تبعیت کنیم. 

راز بزرگ فریب نخوردن در همرنگی با جماعت یا پیروی از آداب و رسوم یا تعصب بر دین و نژاد و یا طرفداری از یک حزب و یک گروه سیاسی نیست!

 راز بزرگ فریب نخوردن در پیروی از استدلال است.

چگونه میزان فهم خود از موضوع صحبت گوینده بررسی کنیم؟

 وقتی به دیگران گوش می‌دهیم، در واقع در نوع خاصی از فرآیند ادراک شرکت می‌کنیم. گوش کردن نوع خاصی از ادراک است، پس باید با بررسی ادراک خود مطمئن شویم که فهم ما با آن چه که گوینده می‌خواهد بگوید تطابق دارد. در زمینه‌ی گوش کردن، به جای اینکه نام این فرآیند را «بررسی ادراک» بگذاریم، آن را «بررسی فهم خود» می‌نامیم. شما با تمرین مهارت‌های زیر، می‌توانید فهم خود را در فرآیند گوش کردن بررسی کنید:

 ۱ - برای وضوح بیشتر، سؤال بپرسید. پیش از اینکه بخواهید فهم خود را از پیام گوینده امتحان کنید، مطمئن شوید که به طور واضح می‌دانید که او چه گفته است. با پرسیدن پرسش‌هایی برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر شروع کنید. برای اطلاعات خاص و واقعی از پرسش‌های بسته (مانند سؤال‌های بله-خیر) و برای اطلاعات کلی تر از پرسش‌های باز (مانند سؤال‌هایی که با چه چیز، چه وقت، کجا، چگونه و چرا، شروع می‌شوند) استفاده کنید. وقتی اطلاعات کافی به دست آوردید، می‌توانید از گوینده بخواهید فهم شما را در مقایسه با آن چه او می‌خواسته بگوید، بسنجد.

۲ - پیام گوینده را بازگو کنید. با استفاده از عبارت‌هایی که با «من» شروع می‌شوند، آن چه را که شما فکر می‌کنید گوینده گفته است نقل کنید. از این راه، گوینده می‌تواند تطابق فهم شما را با آن چه خودش می‌خواسته بگوید، بررسی و مشخص کند.

 ۳ - قصد و نیت گوینده را بازگو کنید. با استفاده از عبارت‌هایی که با «من» شروع می‌شوند، تفسیر خود را از قصد و انگیزه‌ی گوینده از بیان گفته اش، نقل کنید. گوینده می‌تواند بعد از شنیدن فرضیات شما درباره‌ی نیت خود، در مورد اصلاح یا تأئید برداشت شما با شما گفت وگو کند. 

۴ - بخش‌های گیج کننده پیام را مشخص کنید. اگر جنبه‌های خاصی از پیام هنوز برای شما گیج کننده و مبهم است، هم زمان با توضیح فهم اولیه تان از پیام، آن‌ها را به گوینده انتقال دهید.

 ۵ - از گوینده بخواهید که گفته‌های خود را وضوح بخشد و اصلاح کند. وقتی از گوینده می‌خواهید که تفسیر شما از پیام را اصلاح کند، در واقع از او خواسته‌اید بیشتر توضیح بدهد. مکالمه‌ای که در پی آن شکل می‌گیرد به شما و گوینده در به اشتراک گذاری معنا کمک می‌کند.

 ۶ - به مرحله‌ی اول برگردید. اگر لازم بود، به قدم اول این فرآیند بازگردید تا فهم جدید خود را از پیام و نیت گوینده، راستی آزمایی کنید. خوب گوش کردن فرآیندی است که نقطه‌ی شروع و پایان مشخصی ندارد؛ بنابراین در هر مرحله از فرآیند باید فهم خود را از پیام بررسی کنیم.

دموکراسی و رسانه‌های خبری 

هیچ کاری نامعقول تر از این نیست که به مردم قدرت بدهیم و اطلاعات را از آنها بگیریم؛ حال آنکه، در غیاب اطلاعات، قدرت مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد. مردمی که می‌خواهند حاکم خود باشند باید خود را به قدرتی که دانش در اختیارشان می‌گذارد مجهز کنند. دموکراسی می‌تواند شکلِ سودمندی از حکومت باشد. اما این شکل از حکومت تنها به میزانی می‌تواند سودمند باشد که عموم مردم از رویدادهای داخلی و بین المللی آگاه باشند و بتوانند به صورت مستقل و سنجشگرانه (نقّادانه) دربارهُ این رویدادها بیندیشند. اگر اکثریت بزرگ شهروندان از سوگیری‌های موجود در خبرهای رسانه‌های داخلی غافل باشند، اگر نتوانند ایدئولوژی و جهت دهی‌ها را تشخیص دهند، اگر نتوانند اقدام‌های تبلیغاتی را تشخیص دهند، نمی‌توانند به نحو معقول معین کنند که کدام یک از پیام‌های رسانه‌ها را باید با دریافت پیام‌های دیگر تکمیل کنند، کدام یک را باید تعدیل کنند، و کدام یک را باید یکسره کنار بگذارند.

هم اکنون، اکثریت بزرگی از مردم جهان، که آموزشی در زمینه‌ی تفکّر انتقادی یا سنجشگرانه اندیشی ندیده اند، مثل موم در دستان رسانه‌های خبری کشور خود هستند. دیدگاه آنها در باره‌ی جهان (اینکه کدام کشورها را دشمن بدانند و کدام کشور را دوست) عمدتاً توسط این رسانه‌ها (و باورهای سنتی و عرف جامعه شان) شکل می‌گیرد.

تفاوت بین همدلی و همدردی

 همدلی یا empathy یعنی درکِ دنیایِ شخصِ طرفِ مقابل به طوری که دنیای او را دنیای خودمان قلمداد کنیم. می‌توانیم بگوییم همدلی یعنی این‌ که به شکلی به دنیای اطراف نگاه کنیم که انگار از چشم فرد دیگری به جهان می‌نگریم. همدلی برای کارهایی به کار می‌رود که از طرف فرد دیگر و به نیابت از او انجام می‌دهیم. 

 همدلی یعنی این‌که به درون وجود کسی بروی، و تلاش کنی به نیابت از او و از طرف او، درون او را جستجو کنی و دنیای اطراف را، آن‌ چنان‌که او می‌بیند، ببینی و بفهمی.

اما همدردی یا sympathy هیجان و احساسی است که باعث می‌شود با دیگران رنج بکشیم و برای کسی که دچار مصیبت و گرفتاری شده است احساس غم، غصه، ترحم، و دلسوزی کنیم و یا برای او سوگواری کنیم. و این به معنی پذیرفتن عقیده و دنیای او نیست.

شاید نتوانیم مرز دقیق بین همدلی و همدردی را در یک شخص خاصی معین کنیم. چون در هر دو احساسات و هیجانات و عواطف به بیرون ریخته می‌شوند. و تفکیک این دو از ظواهر و شواهد و بیان احساسات و زبان عاطفی کار بسیار دشواری است.

کنایه‌ی اشک تمساح اشاره به همدردی کاذبی دارد که معمولا نه از روی صداقت و دلسوزی که به دلیلِ رسیدن به یک مقصود و هدف خاصِ خودخواهانه و خودمحورانه است. 

تعریف بسیار ساده از همدردی این است که بجای آنکه طرف مقابل را درک کنیم، مانند او احساس کنیم. اما، همدلی مانند پلی است که دنیای دو نفر که مثل هم درک می‌کنند به هم متصل می‌کند.

می توان گفت همدلی، همذات پنداری است، طولانی، پایدار و ماندگار؛ اما همدردی همزاد پنداری است، موقت و گذرا. 

مثال همدردی و همدلی:

فرض کنید شخصی پدرِ دوستش فوت می‌کند. این فرد با دوستش همدردی می‌کند. به دوستش با چهره‌ی حزن انگیز، غمناک و با لباس مشکی تسلیت می‌گوید. این همدردی است. همدردی موقتی و گذرا است.

اما اگر این شخص، پدر خودش فوت کند با برادر، خواهر، مادر، و خانواده‌ی خودش  هم همدلی و هم همدردی می‌کند. یعنی شرایط بوجود آمده برای خانواده اش را کاملا درک و حس می‌کند. همدلی طولانی مدت، ماندگار، و همیشگی است.

در مطلب بعد، تفاوت بین همذات پنداری و همزاد پنداری که به همدلی و همدردی ارتباط دارد تشریح می‌شود. 

«همزاد پنداری» یا «همذات پنداری¹»؟!

دو واژه‌ی هم‌ وزن، با صوتی کاملا مشابه که تنها تفاوت‌ آوایی‌شان در دو حرف «د» و «ت» می‌باشد؛ که این دو حرف هم، بسیار شبیه به هم تلفظ می‌شوند. همین نکات باعث شده که اکثریت، این دو واژه و کاربردشان را با هم، یکی بگیرند و یکی را تلفظِ اشتباه و ناصحیحِ دیگری بدانند! اما این دو، کاملا مستقل و متفاوت از هم هستند.

«همزاد‌ پنداری» چیست؟

«همزاد» موجودی خیالی‌ در افسانه‌ها و باورهای مردم اعصار گذشته‌ست. پیشینیان اعتقاد داشتند که هر انسان، یک همزاد مخصوص به خودش را دارد و ارتباط روانی و عاطفیِ تنگاتنگی بین این دو برقرار است. به طوری‌که اگر مثلا انسانی ناراحت، خوشحال، خشمگین و ... شود، همزادش هم در همان لحظه و بدون دلیل خاصی، ناراحت، خوشحال، خشمگین و... می‌شود.

«همذات‌ پنداری» چیست؟

اصطلاحی در روانکاوی است که بیشتر از نوشته‌های زیگموند فروید ریشه می‌گیرد. فروید اصطلاح همانندسازی را به دو شیوه به‌کار می‌برد: یکی از آنها فرایندی است که در طی آن، خویشتن، تلاش می‌کند تا اشیاء یا رویدادهای درون محیط را با خواسته‌ها یا آرزوهای «نهاد»، مطابقت دهد. اصطلاح همانندسازی همچنین برای توصیف این موضوع به‌کار می‌رود: تمایل به افزایش‌ دادن احساس ارزشمند بودن، ازطریق متصل‌کردن خود به یک شخص، گروه، یا سازمانی که مهم به‌حساب می‌آیند.

احساس غرور وقتی که وزنه‌بردارِ شهر در مسابقات کشوری برنده مدال طلا می‌شود، یا وقتی که تیم ملی فوتبال در مسابقات جام جهانی برنده می‌شود، مثال‌هایی از همانندسازی هستند.

انتخاب مُد، موسیقی، مجلات یا کتاب‌ها، یا حتی طرز حرف‌ زدن یا رفتارهای دیگر نیز می‌توانند نمونه‌هایی از همانندسازی باشند، به این شرط که فرد را از لحاظ روانی به افرادی که وی آنها را موفق، قدرتمند، یا جذاب می‌داند، نزدیک‌تر سازد.

پوشیدن تی‌شرت‌ها یا ژاکت‌هایی که آرم تیم‌های ورزشی، شرکت‌های تجاری، یا سازمان‌های مختلف را دارد نیز نمونه‌ای از همانندسازی است. تقلید کردن پسر از پدر و دختر از مادر نیز نوعی همانندسازی سالم است. در این حالت، کودک با والدین خود همانندسازی می‌کند.(ارزش‌های آنها را درونی‌سازی می‌کند) و به‌این‌ترتیب، از تنبیه‌شدن به‌دلیل در پیش‌گرفتن ارزش‌هایی متضاد اجتناب می‌کند.

پیوستنِ یک نوجوان بدون اعتماد به ‌نفس به گروه‌های شبه‌نظامی (داعش یا طالبان) یا نظامی نیز نوعی همانندسازی است. اگر به اصلِ آلمانیِ این اصطلاح نگاه کنیم، می‌توانیم بگوییم که در این مکانیسم دفاعی، فرد، هویّت یک شخص دیگر را، تا حدی، به‌خود می‌گیرد.

خوب حالا اگر خیلی خوب، تعاریف بالا را بررسی کنیم، می‌فهمیم که: همزادپنداری یعنی قرار گرفتن در شرایط محیطی یکسان با شخصی دیگر (=تاثیرپذیری یکسان)؛ و همذات‌پنداری «تاثیرگذاری» یکسان و مشابه، با الگوبرداری از رفتار شخصی دیگر است. همزادپنداری، شبیه شدن لحظه‌ای و گذراست؛ در حالی‌که همذات‌پنداری، شبیه دیگری شدن طولانی مدت‌تر و پایاست. به عنوان مثال، اگر وقتی که یک «گاوچران» شروع به گریه می‌کند، شما هم ناراحت شوید و حتی گریه کنید، با او همزادپنداری کرده‌اید. اما وقتی که به سبک گاوچران‌ها می‌ایستید؛ تفنگ خیالی‌تان را از غلافش بیرون می‌کشید؛ شلیک می‌کنید؛ چند بار آن را دور انگشت‌تان می‌چرخانید و دوباره داخل غلافش می‌گذارید، با آن گاوچران همذات‌پنداری کرده‌اید.

١. همذات پنداری یعنی خود را عین دیگری پنداشتن؛ دو روح در یک بدن بودن؛ ذات و وجود خود را عین ذات و وجود کس دیگر دانستن؛ همدلی؛ یک‌دلی.

انواع گوش کردن(Types of Listening)

شاید گوش کردن موثر، مهمترین مهارت بینافردی باشد که می‌تواند پایه و اساس ارتباطات قوی با دیگران در خانه، مدرسه، اجتماع، و محل کار را شکل دهد. گوش کردن فرایند دریافت و بازسازی معنی و جواب دادن به پیام‌های کلامی و غیر کلامی می‌باشد.  

آشنایی با انواع گوش کردن می‌تواند به ارتباط قوی تر و موثرتر بین شما و گوینده منجر شود. اگر شما تشخیص دهید، گوینده با چه حالت روحی و روانی، در چه موقعیت و شرایطی، و با چه نسبتی با شما حرف می‌زند، شاید کمتر دچار سوء تفاهم و سوء تفسیر از سخنان او شوید. 

گوش کردن همدلانه با همدردانه، تفریحانه (به موسیقی یا آواز خواننده بطور زنده) با تشویقانه، فعالانه با منفعلانه، اجماعی با اقناعی، جزئی با جامع، کاذب با صادقانه، و انتقادی با  انعکاسی تفاوت دارد.

تشخیص نوع گوش کردن و عمل به آن، می‌تواند اثرات مثبت روحی و روانی برای شنونده داشته باشد. مثلا، گوش کردن تفریحانه به یک موسیقی لذت بخش و آرامبخش، علاوه بر نقشی که در آرامش اعصاب دارد ممکن است باعث کاهش درد و مراجعه به پزشک و بیمارستان شود. یا گوش کردن عاطفی، احساسی، و عاشقانه می‌تواند به ارتباط قوی تر و عمیق تر و پیوند عاطفی بیشتر بین اعضای خانواده منجر شود.

در ادامه‌ی آموزش مهارت گوش کردن، به معرفی و توضیح بیش از ۳۰ نوع گوش کردن پرداخته می‌شود.

جذاب ترین و جالب ترین بخش مهارت گوش کردن، یادگیری و آشنایی با انواع گوش کردن می‌باشد.

انواع گوش کردن:

۱. تشخیصی،

۲. تبعیضی،

۳. توافقی، 

۴. تشویقی، 

۵. فعالانه، 

۶. منفعلانه، 

۷. درمانی، 

۸. همدلانه،

 ۹. همدردانه،

۱۰. تفریحی، 

۱۱. اولیه،

۱۲. کامل،

۱۳.جامع، 

۱۴. عمقی، 

۱۵. سطحی،

 ۱۶. انتخابی، 

۱۷. کاذب، 

۱۸. پذیرشی،

۱۹. اطلاعی، 

۲۰. محاوره ای،

 ۲۱. جزئی، 

۲۲. قضاوتی،

۲۳. سوگیرانه،

۲۴. شخصیتی،

 ۲۵. اتفاقی،

 ۲۶. خلاقانه، 

۲۷. صبورانه،

۲۸. احساسی و عاطفی (عاشقانه)،

۲۹. ارتباطی،

۳۰. انعکاسی

۳۱. گوش کردن انتقادی(Critical Listening)

انواع گوش کردن

۱. گوش دادن پذیرشی

گوش دادن با پذیرش فنی است برای فرو نشاندن مشاجره که در آن شخص قبل از بیان نقطه نظر خود، صبر می‌کند تا طرف مقابل نظرات خود را کاملاً بیان کند. فرد با رعایت این فن از موضع مخالفت جویی به موضعی پذیرا تغییر جهت می‌دهد، احساسات خود را بصورت تعلیق در می‌آورد و اجازه می‌دهد گوینده احساساتش را کاملاً بیان کند. هر چند این فن برای کاهش و پیشگیری از مشاجره است، با این حال به پیشرفت و تقویت مهارت گوش دادن، در هر موقعیتی، کمک می‌کند.

 بریده‌هایی از کتاب هنر گمشده گوش دادنمایکل پی. نیکولز؛ صفحه‌ی ۱۲۹

- هیچ چیز آزار دهنده تر از این نیست که افراد مورد علاقه یا افرادی که برایمان مهم هستند، به حرف‌هایمان گوش ندهند. نیاز به درک شدن، نیاز همیشگی است که هیچ گاه ما را ترک نمی‌کند و به همین دلیل است که گوش شنوا عاملی بسیار نیرومند در روابط انسانی به شمار می‌رود و درک نشدن واقعا دردناک است. تجربه‌ی سی و پنج ساله ام بعنوان روانکاو و درمانگر خانواده، به من نشان داده است که ریشه‌ی بسیاری از اختلاف‌ها در این حقیقت ساده نهفته است: مردم واقعا به هم گوش نمی‌دهند.

- چرا گوش کردن، کار ساده‌ای نیست و مانند همه مهارتهای دیگر، به تمرین و تکرار نیاز دارد. خیلی از اوقات، نداشتن مهارت گوش کردن باعث می‌شود که در روابطتان به ویژه با افراد مهم زندگی دچار مشکل شوید و احساسات ناخوشایندی را تجربه نموده و یا به فرد دیگر منتقل نمایید

بسیاری از اختلافاتی که در روابط خود با دیگران تجربه می‌کنید به دلیل این است که شما به دیگران واقعا گوش نمی‌دهید یا برعکس. به همین دلیل اگر با خطاهای خود در گوش دادن آشنا شوید و آنها را رفع نمایید مسلما احساس رضایت بیشتری خواهید داشت.

– وقتی کسی با هیجان، ماجرایی را تعریف می‌نماید، به شنیدن آن اشتیاق نشان دهید نه اینکه صرفا به او نگاه کنید و بدون هیچ واکنشی به او گوش دهید و منتظر تمام شدن حرفهایش باشید. چون اگر هیجان‌های فرد مورد بی توجهی قرار گیرد آزرده می‌شود. به عنوان مثال فرزندتان از مدرسه به خانه می‌آید و با ذوق و شوق تمام شروع به تعریف ماجرایی از مدرسه می‌نماید و شما فقط به او نگاه می‌کنید و منتظر تمام شدن صحبتش هستید و بلافاصله به او می‌گویید که "خب اگه حرفت تموم شده می‌خوام برم فلان کار را انجام بدم" یا "اگه حرفات تموم شد حالا برو فلان کار را انجام بده". مطمئنا فرزندتان احساس می‌کند که ناشنیده مانده و انگیزه خود را برای دفعات بعد از دست می‌دهد. حتی اگر موضوع صحبت، مورد علاقه شما نیست بهتر است در گوش کردن به آن اشتیاق نشان دهید و با سؤال کردن، او را تشویق کنید که بیشتر توضیح دهد.

– گاهی اوقات فردی از تجربیات شخصی خود برای شما تعریف می‌کند و شما هم چون تجربیات مشابهی داشتید، صحبت او را قطع می‌کنید و به توضیح تجربیات خود می‌پردازید. این شیوه، حس خوبی به طرف مقابل شما منتقل نمی‌کند. او به دنبال شنیدن صحبتهای شما نبوده و فقط می‌خواسته که با صحبت کردن، هیجانات و احساسات خودش را تخلیه نماید. به عنوان مثال همسرتان وقتی از سر کار برمی گردد به شما می‌گوید که "وای خدای من نمی‌دونی که امروز چه روز بدی داشتم. با یکی از همکارانم بحثم شد و…" در همین لحظه شما حرف او را قطع می‌کنید و می‌گویید که "وضع تو که خوب بوده، نمی‌دونی برای من چه اتفاقی افتاده" و شروع به تعریف ماجرای خود می‌کنید. این یعنی همسرتان را نادیده گرفتید و شنونده خوبی برایش نبودید. شما می‌بایست اشتیاق نشان دهید که "خوب برام تعریف کن چی شد و…" و بدون قضاوت و نصیحت به تمام حرفهای او گوش دهید و احساسات او را درک کنید.

– وقتی فردی از مشکلات ارتباطی خود برایتان تعریف می‌کند، شروع به نصیحت کردن و ارائه راهکار و توصیه به او می‌نمایید در حالیکه او نیازی به هیچ کدام از این موارد ندارد و فقط می‌خواهد ماجرا را تعریف کند و از احساساتش برای شما بگوید. به عنوان مثال همسرتان از سرکار بر می‌گردد و به شما می‌گوید که "امروز بخاطر گرفتن مرخصی برای هفته آینده با رییسم بحثم شد، اعصابم را داغون کرد و موافقت نکرد و…" و شما شروع می‌کنید به نقد کردن و ارائه راهکار که "اگه من جای تو بودم بهش می‌گفتم که…." یا "خوب تو نباید اینطوری می‌گفتی و… " نکته مهم این است که همسر شما نیاز به شنیدن توصیه‌های شما ندارد او فقط گوش شنوا می‌خواهد و شما با رفتار خود نه تنها احساسات او را درک نکردید، بلکه این پیام را به او منتقل نمودید که تو نحوه برخورد درست با مشکلات را نمی‌دانی و من بهتر از تو متوجه می‌شوم و مسلما احساس بدی را تجربه خواهد کرد و ترجیح می‌دهد که در دفعات بعدی به هیچ وجه چیزی را برای شما تعریف نکند.

– بعضی اوقات فردی با تعریف یک ماجرا از نگرانی‌ها، ترسها و عصبانیت خود برای شما می‌گوید و شما در پاسخ به او می‌گویید که تو نباید این احساس را داشته باشی، خیلی سخت می‌گیری و… به عنوان مثال همسرتان ماجرایی را برایتان تعریف می‌کند و می‌گوید که خیلی عصبانی شده بودم، حالم بد شده بود و… شما در پاسخ به او می‌گویید که "این ماجرا اینقدر هم که تو می‌گویی جای عصبانیت ندارد و تو نمی‌بایست عصبانی می‌شدی و…" وقتی به او می‌گویید که نباید عصبانی باشد، نباید نگران باشد، نگرانی و عصبانیت او قطع نمی‌شود و تنها اتفاقی که می‌افتد این است که او حس می‌کند شما احساساتش را درک نکردید و دفعه بعد نباید با شما حرف بزند.

۲. گوش دادن تشخیصی

گوش دادن تشخیصی در سن بسیار پایین، شاید حتی قبل از تولد و در رحم مادر شروع به پرورش می‌یابد. این نوع گوش دادن، ابتدایی‌ترین شکل گوش دادن بوده و درک معنای لغات و عبارات را در برنمی‌گیرد بلکه صرفاً آواهای متفاوتی که تولید می‌شوند را شامل می‌شود. برای مثال، تشخیص بین صدای پدر و مادر در ابتدای طفولیت که صدای پدر متفاوت از صدای مادر به نظر خواهد رسید.

گوش دادن تشخیصی از دوران کودکی تا بزرگ‌سالی، همان‌طور که ما در حال بزرگ‌تر شدن و رشد هستیم و تجارب بیشتری در زندگی کسب می‌کنیم، پرورش‌یافته و توانایی ما نیز در تشخیص صداهای مختلف بهبود پیدا می‌کند؛ بنابراین نه‌تنها قادر به تشخیص صداهای متفاوت خواهیم بود، بلکه می‌توانیم تفاوت‌های ظریف درروش تولید صدا را نیز تشخیص دهیم که همین امر اساس درک معنی این صداها خواهد بود. این تفاوت‌ها شامل جزئیات نامحسوس صدا، تشخیص زبان‌های خارجی، تمایز بین لهجه‌های منطقه‌ای و نشانه‌های موجود در عواطف و احساسات گوینده، می‌باشد.

شخصی که خوشحال یا ناراحت، عصبانی و یا پریشان است، به‌طور ناخودآگاه حالت خاصی از صدا را به چیزی که در حال بیان است، اضافه می‌کند که به درک آن پیام کمک کرده و ما را قادر می‌سازد که جزئیات نامحسوس صدا را تشخیص دهیم. تشخیص حالت روحی و روانی گوینده می‌تواند به درک بهتر سخنان او منجر شود. اگر فردی در حالت عصبانیت و ناراحتی شدید عبارت توهین یا تهدید آمیزی بر زبان جاری کرد، شنونده باید با توجه به شرایط روحی و روانی گوینده سخنان او را درک کرده، پاسخ و واکنش مناسب از خود نشان دهد.

بنابراین، گوش دادن تشخیصی شامل تشخیص جنسیت، سن، تشخیص لهجه‌ها، زبان‌ها، احساسات و عواطف از قبیل خوشحالی، ناراحتی، و استرس گوینده می‌باشد. 

همچنین، گوش دادن تشخیصی شامل تشخیص صداهای پرندگان، جانوران، و پدیده‌های طبیعی از قبیل صدای زلزله، طوفان، رعد و برق، و باران و پاسخ مناسب به این صداها می‌باشد.

بچه‌های من دیگر با من حرف نمی‌زنند. 

امروز مدرسه چطور بود؟

خوب بود.

داری چه کار می‌کنی؟

هیچی.

سریعترین کاری که شما را از دنیای دیگران خارج می‌کند، طرح سؤالات خصوصی و مداخله جویانه است.

۳. گوش دادن انتخابی(Selective Listening)

گوش دادن انتخابی بسیار منفی و بیانگر آن است که شنونده نسبت به چیزی که می‌شنود به نحوی یک دید متعصبانه دارد. تعصب می‌تواند بر پایه‌ی پیشینه‌های ذهنی یا روابط دشوار احساسی و عاطفی باشد. گوش دادن انتخابی یکی از نشانه‌های شکست در ارتباط است. در این حالت درصورتی‌ که بخش‌هایی از پیام را فیلتر و یا حذف کرده‌اید، نمی‌توانید امیدوار باشید که آن را کاملاً درک کنید و ممکن است تعصب خود را برای ارتباطات آینده تقویت و یا تشدید نمایید.

در گوش دادن انتخابی فرد به آن بخش از سخنان گوینده که با باورها و اعتقاداتش مطابقت دارد گوش می‌دهد و بقیه‌ی سخنان او را حذف یا فیلتر می‌کند. همچنین، در گوش دادن انتخابی، شنونده با توجه به ذهنیتی که از شخصیت گوینده دارد و همچنین نسبت گوینده با خود به سخنانش گوش می‌دهد.

انعطاف‌پذيری شناختی(Cognitive Flexibility)

 انعطاف پذيری شناختی يا انعطاف پذيری ذهنی و فکری دهمين مهارت برتر در جهان در سال ۲۰۲۰ می‌باشد. انعطاف پذيری شناختی يعنی توانايی فرد برای مديريت افراد مختلف. افراد مختلف افکار، رفتار، عقايد، نظرات، احساسات، و عواطف مختلف دارند. بنابراين، نبايد با همه‌ی افراد با يک روش رفتار کرد. شما بايد انعطاف پذير و انطباق پذير باشيد تا بتوانيد با افراد مختلف با علایق و سلايق مختلف گفت‌وگو کنيد که اين نياز به مهارت خلاقيت، مذاکره، تفکّر منطقی و انتقادی، و روابط عمومی خوبی دارد. در انعطاف پذيری فکری يا شناختی مغز بعنوان سالن ژيمناستيک عمل می‌کند که در آن فرد به تمرين انطباق پذيری و گسترش عشق و علاقه‌ی خود به افراد و محيط خود می‌پردازد. در اين مهارت فرد از يک ذهن ژيمناست و انعطاف پذیری برخوردار است که قادر به تغییر و چرخش سریع ذهنی از يک مفهوم به مفهوم ديگر می‌باشد، يا می‌تواند هم زمان به دو مفهوم و ایده‌ی متفاوت فکر کند. مثلاً، فرد می‌تواند افرادی که به آهنگ‌های مختلف از خوانندگان مختلف گوش می‌دهند درک کند: هم افرادی که به آهنگ‌های تتلو و ساسی مانکن گوش می‌کنند، هم افرادی  که به آهنگ‌های شجريان و شهرام ناظری علاقه دارند، و هم افرادی که به آهنگ‌های مذهبی یا لهجه‌ها و زبان‌های دیگر گوش می‌دهند. اگر در ذهن شما شخصيت يک فرد به دليل ارتباطش با شخص یا گروهی که وجهه‌ی منفی دارد جلوه‌ای منفی پیدا‌ کند، شما گرفتار مغالطه‌ی شريک جرم شده ايد. (در بخش مغالطه‌ها به اين مغالطه پرداخته می‌شود.)

 انعطاف پذيری شناختی و فکری باعث می‌شود که فرد از نفرت، حسادت، کدورت، تعصب و انتقام از ديگران پرهيز کند. انعطاف پذيری شناختی و ذهنی پايه و اساس ارتباطات انسانی و اخلاقی می‌باشد. 

۴. گوش دادن همدلانه(Empathic Listening)

گوش دادن همدلانه شامل تلاش برای درک احساسات و عواطف گوینده، قرار دادن خودمان به‌جای وی، و شریک شدن در افکار او می‌باشد.

همدلی راهی برای برقراری ارتباطی عمیق با شخصی دیگر است. گوش دادن همدلانه چیزی بیشتر از ترحم و احساس تأسف برای دیگری است (همدلی ارتباط عمیق‌تری را در بر می‌گیرد). همدلی یعنی فهم و درک دیدگاه ش